روح الله خمینی در اوائل به قدرت رسیدنش با مشکلات سیاسی جدی و گسترش اعتراضات داخلی مواجه شد، چه در درون حکومت و چه در بین تودههای مردم. بر اساس شواهدی که امروز وجود دارد، ثابت شده است که وی به رغم هشدارهای جدی صدام حسین، حاضر نشد دست از تحریک به شورش و اخلال در عراق بردارد و به استقبال از جنگ و خونریزی رفت. پس از آغاز جنگ هم همه شاهد بودیم که چگونه شروع به قلع و قمع معترضین و مخالفین سیاسی خود نمود و حکومت را "یک دست" کرد. اکنون علی خامنهای هم در شرایطی مشابه شرایط خمینی در اواخر سالهای دهه ۵۰ قرار دارد. اختلافات شدید درون حکومتی و گسترش روزافزون نارضایتی عمومی از حکومت وی و همچنین وجود خطر جدی که از سوی جنبش سبز ملت ایران حکومت و دیکتاتوری وی را تهدید میکند، میتواند انگیزه مناسبی برای پناه بردن به استراتژی مخوف و جنگ افروزانه خمینی باشد. سخنان امروز خامنهای در نماز جمعه تهران و حمله شدید وی به آمریکا و اسرائیل، در شرایطی که این دو کشور منتظر به دست آوردن فرصت و بهانه مناسب برای حمله نظامی به کشور ما هستند یادآور این موضعگیری تکان دهنده خمینی است که مهدی بازرگان روایت میکند:
«روزی در سال ۱۳۵۹ از شورای انقلاب از من خواستند برای مشورت در مسئله مهمی در جلسه شورا شرکت کنم . وقتی به جلسه رفتم دیدم اقای دعائی سفیر ایران در عراق نیز در جلسه حضور دارد. گفتند اقای دعایی گزارشی دارند. اقای دعایی بیان کرد که در ماههای اخیر هر چند وقت یکبار و گاهی گاهی هرهفته مرا به وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکی به دخالتها و کوشش ایران برای اخلال و اشفتگی در عراق اعتراض مینمایند و من توضیح میدهم که اینها کار دولت ایران نیست و گروههای خودسرند که دنبال قدرتنمایی هستند و نظایر این نوع استدلالها برای رفع اعتراض. اما هفته گذشته صدام حسین مرا احضار کرد و پس از بیان اعتراض شدید به دخالتها و اخلالها گفت این وضع برای من قابل تحمل نیست. شما بروید تهران و به اقای خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) خودم شخصا به ایران میآیم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنیم اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند من یک هیئت عالیرتبه به ایران میفرستم و یا دولت ایران یک هیئت عالی برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات فیمابین حل شود زیرا ادامه این وضع برای من قابل تحمل نیست و من برای خاتمه دادن به این وضع به ایران حمله نظامی خواهم کرد. سپس اقای دعائی تاکید کرد که این آدمی است که حمله خواهد کرد. شورای انقلاب تصمیم میگیرد که اقای دعایی به اتفاق اقای مهندس بازرگان و اقای دکتر بهشتی برای بیان ماجرا و تعین تکلیف به دیدار رهبر انقلاب بروند. در این دیدار ابتدا اقای دعایی شرح کامل ماجرا و نهایتاً تهدید صدام را بیان میکند رهبر انقلاب در پاسخ به او میگویند محلش نگذارید. سپس آقای مهندس بازرگان به استدلال میپردازد که باید توجه کرد که امروزه موقعیت ما به علت اعمال تندی که شده ومواضع تندتری که اتخاذ گردیده است در بین ملل جهان چندان مطلوب نیست و اگر گرفتار جنگ شویم کسی از ما حمایت نخواهد کرد بلکه از طرف مقابل ما حمایت خواهند کرد. از این گذشته وضعیت ارتش به علت اعدام بسیاری از فرماندهان عالی و درجات پائینتر و اهانتهای بسیاری که به ارتش و ارتشیان از افراد و گروههای مختلف شده و میشود وضع بسیار نامناسبی دارد و بکلی فاقد روحیه لازم است. از این گذشته تسلیحات نظامی ما عمدتاً امریکایی است و با مشکلات میان دو کشور دیگر دسترسی به لوازم یدکی مشکل و شاید غیر ممکن باشد. بر اینها باید اضافه کرد که جهان غرب و حتی کشورهای عربی محال است بگذارند ما پیروز شویم. بنابراین باید از وقوع جنگ جلو گیری کنیم. رهبر انقلاب در پاسخ میگویند گفتم محلش نگذارید. مجدداً آقای دکتر بهشتی شروع به استدلال میکند اما آیتالله خمینی تا سخن او پایان گیرد تحمل نمیکنند و از جایشان برمیخیزند و برای بار سوم تکرار میکنند که گفتم محلش نگذارید و به طرف در اندرونی حرکت میکنند . اقای دعایی که بسیار ناراحت شده بود میگوید آقا من به بغداد نخواهم رفت. آقای خمینی که نزدیک در اندرونی رسیده بودند پس از تأمل کوتاهی رویشان را به طرف دعایی برگردانده و میگویند وظیفه شرعیات میباشد که بروی و بدون اینکه منتظر پاسخ شوند به قسمت اندرونی وارد میشوند. به شورای انقلاب برمیگردند و آقای دعایی بسیار ناراحت بوده در حالی که گریه میکرده است میگوید به خدا قسم او (صدام) حمله خواهد کرد.»1
1
Ingen kommentarer:
Legg inn en kommentar
Merk: Bare medlemmer av denne bloggen kan legge inn en kommentar.