mandag 19. mars 2012

آقای پهلوی، ساواک تحت امر و مسئولیت پدر شما جنایت میکرد، لطفا با کلمات بازی نکنید!



رضا پهلوی در گفتگویی با نیک‌آهنگ کوثر در ارتباط با جنایات دوران حکومت پدر خود گفت: " بخش‌هایی که سازمان امنیت فراتر از حیطه مسوولیتش عدول کرده و کارهای خلاف  قانون و حقوق بشر انجام داده، باید محکوم کرد"[۱]. آقای پهلوی چرا با کلمات بازی می‌کنید؟ مگر " چهارچوب قانونی‌ " فعالیت ساواک را کسی‌ جز پدر شما تعیین میکرد؟ مگر ساواک گزارش‌های خود را مستقیم به پدر شما تحویل نمیداد؟ مگر روسای ساواک به حکم کسی‌ جز پدر شما تعیین میشدند؟ مگر کل مملکت و سیستم حکومتی با دستورات و زیر کنترل مستقیم و غیر مستقیم پدر شما اداره نمی‌شد؟ چرا با اینچنین توجیهات بچگانه به شعور مخاطبان خود توهین می‌کنید؟ اگر قلبا به دموکراسی و حقوق بشر اعتقاد دارید، و شجاعت سیاسی و اخلاقی‌ لازم را در وجود خود احساس می‌کنید، یک بار برای همیشه پدر دیکتاتور خود و جنایات او را محکوم کنید و به این بازی‌ها و تعارفات ۳۳ ساله تان پایان دهید. اگر واقعا این سخنان شما از روی بی‌ اطلاعی است، بروید خاطرات کارگزاران پدر خود را از عمق فساد و جنایت در حکومت پدرتان را مطالعه کنید. بروید خاطرات دکتر بختیار را مطالعه کنید تا از عمق فساد اقتصادی، سو مدیریت و جنایات مأموران تحت امر پدر خود با خبر شوید. 
 چند نمونه از فساد، سومدیریت و جنایت‌هایی‌ که تحت حکومت پدر جنابعالی اتفاق افتاد: " جيمی کارتر در 31 دسامبر 1977 وارد تهران شد: " ايران در يکی از پرآشوبترين مناطق جهان حکم جزيرهٌ ثبات و آرامش را دارد... من برای هيچ يک از سران ديگر دول احساس امتنان عميق و دوستی فوقالعاده ای که نسبت به شاه ايران دارم، احساس نمیکنم. " کدام ثبات؟ در 7 نوامبر 1977 ، بازداشت نخستوزير اسبق امير عباس هويدا. در 8 سپتامبر 1978 ، هفتصد نفر کشته در تهران در جريان جمعهٌ سياه. در 16 اوت 1977 تا 31 دسامبر 1978 آمد و شد دولتهای مختلف و بالأخره شکست ارتشبد ازهاری. و همهٌ اينها، افسوس، تازه آغاز کار بود. 
"... " 
ساواک عليه عناصری که رژيم آنها را نامطلوب تشخيص میداد روشهای مختلفی به کار میگرفت. در اواخر سال 1978 ما در يک روز تعطيل مذهبی در منزل دوستی که باغ بزرگی در کاروانسرا سنگی داشت ضيافتی ترتيب داده بوديم. از تمام طبقات بدون توجه به موقعيت اجتماعی آنها دعوت به عمل آمده بود. تنها مسئله ای که من میتوانم به يقين بگويم اين است که در ميان مدعوين يک کمونيست و يا حتی يک « سمپاتيزان » هم نبود. ما همه در قانونی ترين وضع ممکن دور هم جمع بوديم که ناگهان سر و کلهٌ 400 نفر با لباسهای متحدالشکل نظامی و چماقهای عظيم پيدا شد. اين عده بر سر ما ريختند، بقدر واقع کتکمان زدند، ما را « نوکر اجنبی » ،« خائن » ، « خودفروخته » خواندند و آنچه توانستند شکستند و خراب کردند. جمع ما حدود 1500 زن و مرد را شامل بود که بعضی با اتوبوس و بعضی با بنز 450 به اين محل آمده بودند ولی همه ناگزير پای برهنه و پياده پا به فرار گذاشتند. وقتی من توانستم از گوشه ای خودم را به بيرون برسانم سر راهم صدها جفت کفش يافتم. يکی از دوستان دچار خون ريزی شديد شده بود، يکی ديگر بیحرکت و بیحال در باغ افتاده بود، من حوالی 9 و 30 دقيقه شب از مخفیگاه کوچکمان به راه افتادم و بالأخره وقتی با تاکسی و دستی شکسته به خانه ام رسيدم ساعت يک بعد از نيمه شب بود. هنگامی که به نخستوزيری منصوب شدم فهميدم ژنرالی که اين عمليات را رهبری کرده است چه کسی بوده، ساواک با هلیکوپتر محل را شناسائی کرده بود، و صف آرائی مأمورين عمليات در خور يک جنگ واقعی بود
"...
 (هويدا)
بودجهٌ سری عظيمی در اختيار داشت که از چپ و راست بين اين و آن، از جمله
ملايان پخش میکرد... يکی از روزنامه- نگاران مشهور فرانسوی برای من نقل کرد که

     روزی به ملاقات هويدا میرود و هويدا از او میپرسد: به پول احتياج داري؟ 

و وقتی خبرنگار يکه میخورد، هويدا میگويد 
:
"نه، ناراحت نشويد مسئله اين است که ما 9 ميليارد دلار داريم و نمیدانيم با آن چه کنيم"
اين مرد، که از جمله کسانی بود که شاه به منظور به وجود آوردن نسلی جديد برای
بر پا کردن ايرانی نوين انتخاب کرده بود، يکی از عوامل اساسی و تعيين کنندهٌ وقايعی است
که يکسال پس از سقوط خود او بر ما گذشت. تا قبل از بازداشتش هم شاه به او میگفت
تو بهترين رئيس دولتی هستی که ايران به خود ديده است. میدانی که من چقدر برای تو "

". احترام قائلم و چقدر به تو علاقمندم
...
به منظور افاده فروختن و افزودن به تعداد زمينداران، زمينها را به چنان قطعات"
کوچکی تقسيم کردند که کمتر قطعه ای میتوانست نفعی به صاحبش برساند. روستائيان پس
از يک يا دو سال شوق و شعف ناگزير زراعت را رها کردند و به شهرها روی آوردند

.
جاذبه های زندگی شهری را هم نبايد از ياد برد، اختلاف سطح زندگی ميان يک نفر
روستائی و شهری روز به روز آشکارتر میشد. اگر برای ميزان معينی گندم آمريکائی
2000 

دلار پرداخت میشد, زارع ايرانی در مقابل همان مقدار فقط 700 دلار به دست می
آورد. ديگر کسی به صرافت کشاورزی نمی افتاد، به شهر میآمد و سيگارفروشی میکرد
گله ای که خمينی به دنبال خود به راه انداخت بيشتر از همين کارگران جديد و بی ريشه گرد
آمده بود

.
در آخرين سال سلطنت شاه
هزينهٌ واردات مواد غذائی ايران بالغ بر 8 ميليارد دلار بود، در حاليکه در زمان مصدق ما گندم و 
جو و پنبه و برنج به کشورهای مختلف
منطقهٌ خليج فارس، از جمله به پاکستان و به عراق، صادر میکرديم. البته تعداد جمعيت بالا
رفته بود اما پيشرفتهای صنعتی میتوانست اين ازدياد جمعيت را جبران کند. ما سد
ساختيم، شبکهٌ آبياری بنا کرديم، به کشاورزی مکانيزه روی آورديم ولی هيچ کدام از اين
کارها را متناسب با نياز انجام نداديم و درآمد نفت ما، همانطور که قبلاً اشاره کردم، با
خريد کنکورد و بر پا کردن مراکز عيش به هدر رفت

...." 
جشنهای سال 1971 بهانهٌ غرور فراوان از دستاوردهای اندک را فراهم آورد. من
در اين جشنها شرکت نداشتم، نه میتوانستم لافهائی چنين گستاخانه را تحمل کنم و نه
مضحکه شدنی را که کفاره اش بود. نادرترين چيزها از اقصی نقاط عالم به ايران وارد شد.
صبحانهٌ تاجداران سابق و لاحق توسط آشپزان يکی از گرانترين رستورانهای پاريس

،ماکسيم، تهيه میشد و هر صبح با هواپيما میرسيد. برای چادرهای فاخری که در جای
خود شاهکارهايی صنعتی به شمار میآمد، بهايی گزاف پرداخته شده بود. قصد اين بود که
گذشته را با کمک خياطان و به خصوص کلاه گيسسازان فرانسوی، که خروارها ريش
مصنوعی به ايران صادر کردند، بازسازی نمايند. اين سربازان را با ريش و پشم عاريه بر

  ارابه ها سوار کردند تا از ريش بربرها
که زمانی يونانيان را آنچنان تحت تأثير قرار
داده بود نمايشنامه ای نوين بيافرينند
.
و در همان زمان به روشنی زمزمهٌ از ميان رفتن سلطنت و فرو ريختن بنای آن به
گوش میرسيد. در برابر اين دبدبه و کبکبهٌ رو به افول، جوانان کشور، کشوری که بيش از
نيم جمعيتش زير 20 سال داشت، بیتابی از خود نشان میدادند و ملائی جنونزده از اين
مضحکه برای تهييج فقرا و محرومين و کسانی که به ساز شاه نمیرقصيدند، سوء استفاده میکرد

... 
[۲]

۱
 http://www.khodnevis.org/persian/رسانه‌های-خودمانی/سیاست/17261-با-ثابتی-ارتباطی-ندارم-و-شکنجه-را-کاملا-محکوم-می‌کنم؛-«آلترناتیو.html

۲
http://www.4shared.com/document/ptgMNRG4/_online.html


1 kommentar:

  1. بابا این اقا رضا که خودش داره میگه محکوم میکنم دیگه چیکار باید بکنه که شما باور کنین این اقا تایید نمیکنه اون دوران رو
    من 29 سالمه از اصفهان حیف که تو بالاترین اکانت ندارم اما تو این موندم که چرا یه عده به اسم این بابا هم حساسیت دارند من 1 ساله دارم راجع به رضا پهلوی بیشتر اشنا میشم و کتابهای پی دی اف اون رو خوندم تقریبا اکثر مصاحبه هاش رو دیدم و شنیدم و میخوام به شما دوست عزیز بگم که ایشون یک انسان با شخصیت و وطن پرسته من خودم به کروبی رای دادم اما والا بلا از ریخت این حکومت هم خوشم نمیاد اما اون زمان ما چاره دیگه ای نداشتیم بلاخره بد از بدتر بهتره اما توی یه انتخابات ازاد رای من یه نفر قطعا رضا پهلویه.موفق باشید و سال نو شما هم به خوشی و سلامتی راستی وبلاگتون هم فیلتره دوست عزیز

    SvarSlett

Merk: Bare medlemmer av denne bloggen kan legge inn en kommentar.