søndag 5. august 2012

اگر "شاهزاده" برای انقلاب مشروطیت ذره‌ای احترام قائل بود هرگز دیگر نام سلسه خاندان خود را به زبان نمی‌‌آورد !


مقدمه:  بسیاری از  ارجاعات این مطلب به خاطرات دکتر شاپور بختیار می‌باشد، دلیل آن نیز این است که آقای پهلوی و حامیان‌شان بسیاری از منتقدین سلسله پهلوی را " دشمن " می‌‌پندارند و سخنان آنان را از روی " غرض ورزی " و " کینه جویی " می‌‌دانند. دکتر بختیار جزو شخصیت‌هایی‌ است که این طیف ظاهراً قبول دارند و بارها ایشان را به درستی‌ فردی وطن پرست و با شرافت نامیده اند
.  
  رضا پهلوی بیانیه‌ای به مناسبت " جنبش مشروطیت " ( انقلاب مشروطیت )، صادر کرده است.  جالب است که قبل از هر چیز وی آغاز به مقدمه چینی‌ برای توجیه برقراری دیکتاتوری توسط پدر بزرگ خود می‌کند. فقر و بی‌سوادی و مشکلات دیگر را در آن زمان مطرح می‌کند، و از ظهور رضا شاه و  نظام آموزشی مدرن می‌گوید،  بدون  آنکه کلامی از دیکتاتوری و جنایاتی که پدر بزرگش انجام داد  به میان آورد. ایجاد دادگستری مدرن را می‌گوید، اما نامی‌ از " پزشک احمدی " که معلوم نیست بر اساس کدام قوانین " مدرنی‌ " مخالفان و منتقدین رضا شاه را  به قتل می‌ رساند به میان نمی‌‌آورد  ! [۱]  بر " رشد و توسعه اقتصادی " تاکید می‌کند، اما به فساد مالی‌ گسترده پدر بزرگ خود و  ۴۰ % نقدینگی کل کشور که  در حساب‌های شخصی‌ رضا شاه قرار گرفته بود کوچکترین اشاره‌ای نمیکند !  [۲]  ضعف شاهان قاجار در برابر قدرت‌های خارجی‌ را مطرح می‌کند، اما اشاره‌ای به نقش انگلیس در " آوردن و بردن " رضا شاه نمیکند. [ ۳] در بخش مربوط به دوران بعد از رضا شاه نیز بهتر است ایشان را به روایت دکتر شاپور بختیار از دوره محمد رضا شاه ارجاع دهیم.  این روایات را بخوانید تا اگر این سخنان را از روی ناا آگاهی‌ ابراز کرده اید، آگاه شوید، اگر هم دلیلی‌ دیگری داشت برای شما متاسفم که اینچنین به فهم و شعور مخاطبانتان توهین کردید ! دکتر بختیار در خاطرات خود می‌نویسد



زمانی که مصدق فهميد قصد پادشاه ايجاد آشوب و برهم زدن آرامش عمومی و فلج کردن دولت است، در روابط سياسی آن دو بی اعتمادی خانه کرد. میتوان گفت که هر پنج يا شش هفته يک بار شاه دست به اين قبيل کارها میزد، اين اخلالگریها گاه تا مرز کودتا هم جلو میرفت.
حادثهٌ اوائل ماه مارس را میتوان از اين مقوله شمرد. چند روزی قبل از نوروز،
اعليحضرت به طور خصوصی و محرمانه به مصدق و دکتر صديقی، وزير کشور، اظهار
داشت که قصد سفری به خارج از ايران دارد، هم برای معاينهٌ پزشکی و هم به منظور زيارت کربلا.
مصدق با اين سفر مخالفت کرد و تذکر داد که حضور شاه در آن لحظه در ايران
حياتی است ولی افزود البته اعليحضرت مختارند و شخص او اميدوار است که اگر ارادهٌ سفر فرمودند با شتاب هر چه بيشتر به مملکت باز گردند.
در روز موعود، به شورای وزيران اطلاع داده شد که برای توديع به حضور شاه
بروند. در آنجا متوجه شديم اگر چه هيئت دولت در مورد سفر پادشاه راز داری کامل به عمل آورده است ولی مزدوران و جيره خواران املاک پهلوی همه کاملاً در جريان امرند.
مصدق حدود يک ساعت در حضور اعليحضرت بود و زمانی که به ما پيوست حدود پنج هزار نفر کاخ را محاصره کرده بودند و قصد ترور نخستوزير را داشتند. بالأخره موفق شديم از درهای فرعی و دور از چشم محاصره کنندگان از کاخ
خارج شويم. ماشينهای پرچمدار رسمی را در محل رها کرديم و هر کدام با تاکسی خود را به مقصد رسانديم. اما اراذل و اوباش و « بیمخ »ها به خانهٌ مصدق حمله کردند و او ناگزير به مجلس پناهنده شد.
اگر نخواهيم بگوئيم که اين حوادث با موافقت صريح اعليحضرت طراحی شده بود،
بدون شک و ترديد میتوان گفت که اين نقشه با رضايت ايشان ريخته شده بود، يکی از دلائل هم اينکه ايشان بدون مقدمه از سفر منصرف شدند و دليل تغيير رأی را هم « ابراز احساسات خلقالساعهٌ مردم» اعلام کردند.
از اين تاريخ اعتماد ميان آن دو به کلی از ميان رفت." (کتاب یکرنگی، خاطرات دکتر شاپور بختیار، صفحه ۵۲ - ۵۳)


    وی در بخش دیگری از خاطرات خود در رابطه با استقلال فکری محمد رضا شاه و عدم تکیه و اعتماد وی به ملت خود می‌نویسد: " اين اشتباه اساسی بعدها بر خود پادشاه هم روشن
شد، زمانی فهميد بيگانگان او را رها کرده اند که ناگزير از کشوری به کشور ديگر پناه برد.
 اين جمله تلخ و در عين حال ساده لوحانه از خود اوست: " نمیفهمم چرا آمريکايیها با  من
چنين کردند، من که هميشه طبق خواست آنها عمل کرده بودم 
"
دکتر بختیار 
     در رابطه با سیاست‌های اقتصادی  فاجعه بار و فساد اداری در سیستم حکومتی شاه می‌نویسد
:
تغييراتی که به دست شاه انجام گرفت، در حقيقت ناچيز و غير مؤثر بود. چون او

به عمق مسائل نمیپرداخت، طبق رسم و عادت تمام همّش را صرف ظواهر میکرد.  پول بی حساب نفت چنان جاری بود که ديگر کسی نمیدانست با  دلارها چه بکند. چون نوکيسه گان ولخرجی میکردند تا ثروتشان را به رخ ديگران بکشند، مجتمعی عظيم ايجاد میکردند که تفريحگاه زمستانی شيوخ عرب شود، طيارهٌ کنکورد سفارش میدادند، نيروگاه اتمی میساختند، به کشورهايی پول وام میدادند که نامشان حتی برای منی که بسيار به جغرافی علاقمندم ناآشنا بود، برای ارتش موشک هارپون میخريدند، در حالی که در يک دوره رشد سريع جمعيت آجر به اندازٌ کافی در کشور وجود نداشت تا برای اين مردم خانه ساخته شود
.
در حقيقت اسباببازی میخريدند و پول از همان راهی که وارد ايران شده بود باز

خارج میشد و  مختصری از آن به صورت رشوه در جيب کارمندان و وزارء  باقی میماند

در کشوری که دچار همه نوع کمبود بود، چشم و همچشمی و خودنمائی رايج شده بود و اين آمد و رفت دلار خاصيتی نداشت جز بالا بردن مخارج زندگی... پادشاه میخواست به زنان حقوقی مساوی مردان بدهد، ولی از آنجا که مردان هم صاحب حقوقی نبودند اين تساوی در حد حرف و سخن باقی ماند. رأی زنان بيش از رأی مردان ارزش نداشت، يعنی هر گاه در صندوق باز میشد هميشه 99.1 %د آراء به نفع آن کسی که بايد در آن يافت میشد.

همين شعبده بازی در مورد حق زن برای قضاوت، برای وکيل شدن و برای وزير شدن نيز به چشم میخورد. ...

ظاهر فريبنده تقسيم اراضی نتوانست نتايج فاجعه بار آن را برای مدتی طولانی

بپوشاند. اجرای چنين طرحی احياناً ظرف 20 سال و فقط با توجه به تثبيت ميزان محصول و رعايت عدالت اجتماعی ميسر بود ولی نه به اين شتاب و آن هم تنها با اين هدف که بعد فرياد بر آورند: « انقلاب پيروز شد ». ما در پی انجام کارهای سهل بوديم، نه در فکر ساختن پی و پايه، در نتيجه همه چيز در يک چشم بر هم زدن در هم ريخت.

... به منظور افاده فروختن و افزودن به تعداد زمينداران، زمينها را به چنان قطعات

کوچکی تقسيم کردند که کمتر قطعه ای میتوانست نفعی به صاحبش برساند. روستائيان پس از يک يا دو سال شوق و شعف ناگزير زراعت را رها کردند و به شهرها روی آوردند.

جاذبه های زندگی شهری را هم نبايد از ياد برد، اختلاف سطح زندگی ميان يک نفر

روستائی و شهری روز به روز آشکارتر میشد. اگر برای ميزان معينی گندم آمريکائی

2000 دلار پرداخت میشد، زارع ايرانی در مقابل همان مقدار فقط 700 دلار به دست می آورد. ديگر کسی به صرافت کشاورزی نمیافتاد، به شهر میآمد و سيگارفروشی میکرد.

گله ای که خمينی به دنبال خود به راه انداخت بيشتر از همين کارگران جديد و بیريشه گرد آمده بود.

در آخرين سال سلطنت شاه، هزينهٌ واردات مواد غذائی ايران بالغ بر 8 ميليارد

دلار بود، در حاليکه در زمان مصدق ما گندم و جو و پنبه و برنج به کشورهای مختلف

منطقهٌ خليج فارس، از جمله به پاکستان و به عراق، صادر میکرديم. البته تعداد جمعيت بالا رفته بود اما پيشرفتهای صنعتی میتوانست اين ازدياد جمعيت را جبران کند.

ما سد ساختيم، شبکهٌ آبياری بنا کرديم، به کشاورزی مکانيزه روی آورديم ولی هيچ کدام از اين کارها را متناسب با نياز انجام نداديم و درآمد نفت ما، همانطور که قبلاً اشاره کردم، با خريد کنکورد و بر پا کردن مراکز عيش به هدر رفت.

در آغاز طرح اصلاحات ارضی توسط ممالک متحده آمريکا ديکته شد. بدزبانان

میگويند که هدف آن کشور پائين آوردن توليد کشاورزی در ايران بود، تا ما را برای گندم مان نيازمند به ديگران کند، تا کشورهای صنعتی بتوانند پولی را که با يک دست به ما می دهند با دست ديگر پس بگيرند.

در پایان باید خدمت آقای پهلوی عرض کرد:  اگر ذره‌ای برای مشروطیت قائل بودی، دیگر اسمی از شاهان پهلوی به زبان نمی‌آوردی و به هوادارانت میگفتی‌ دیگر به شما " شاهزاده " و " ولی‌ عهد " نگویند و کوچکترین علاقهٔ‌ای به برقراری دوباره " سلسله پهلوی " نشان نمیدادی ! چرا که شاهان پهلوی کسانی‌ بودند که بزرگترین صدمات را به اصول و روح آن انقلاب بزرگ که هدفی‌ جز پایان دادن به دیکتاتوری و حکومت فردی و بی‌ توجهی   به خواست و رضایت عموم ملت ایران نداشت وارد نمودند ! چرا که هم پدر بزرگ شما و هم پدر شما هر دو برقراری دوباره دیکتاتوری لجام گسیخته فردی و سرشار
از ظلم و جنایت و وابستگی به کشور‌های بیگانه را در پرونده خود به ثبت دارند.

[۱]
http://fa.wikipedia.org/wiki/احمد_احمدی_(پزشک)
 [۲]
دکتر عباس میلانی:

متاسفانه این مساله را رضا شاه داشت که از لحاظ مالی نادرستی های بسیار جدی ای داشت. به گفته ی خود دولت فروغی، که برگزیده و برگمارده رضا شاه بود، وقتی که رضا شاه رفت، ۴۰% کل نقدینگی مملکت در حساب های شخصی
خود او بود. / دقیقه ۴ ویدئو
[ ۳]

سفیر شاه در انگلیس: "شاه تصور نمیکرد ایرانی‌ بتواند سرنوشت ایران را تعیین بکند، چرا که در ۶ سالگی دیده بود انگلیسی‌ها پدرش را سر کار آوردند، در ۲۱
سالگی انگلیسی‌ها پدرش را برداشتند، و در ۱۹۵۳ انگلیس و آمریکا کودتا راه انداختند و او را از روم برگرداندند ایران

Ingen kommentarer:

Legg inn en kommentar

Merk: Bare medlemmer av denne bloggen kan legge inn en kommentar.