مدت هاست که بحث "اصلاحات" یا "براندازی" میان منتقدین و مخالفین حکومت در جریان است. این موضوع به ویژه در رابطه با کودتای انتخاباتی ۸۸ و اعتراضات مردمی در پس آن، مورد بحث و جدال بوده است و پس از اظهارات عبدالله نوری و تاکید وی بر "مدافع جمهوری اسلامی بودن" موسوی و کروبی، دوباره به موضوع روز تبدیل شده است. اما چرا این مساله از نظر نگارنده اساسی و تعیین کننده نیست؟ واقعیت این است که هیچ تغییری در شرایط سیاسی کنونی کشور صورت نمیگیرد، مگر آنکه مردم، از پیر و جوان و طبقات اجتماعی مختلف جامعه، به میدان وارد شوند و با نافرمانی مدنی، اعتصاب، تظاهرات خیابانی و و و ... حقوق خود را مطالبه و حکومت را مجبور به تن دادن به خواستهای بر حقشان کنند. در این میان دو حالت پیش میاید: یا حکومت تحت فشارهای مردمی مجبور به عقب نشینی میشود و یا با پافشاری بر مواضع خود و ادامه سرکوب مردم را وادار خواهد کرد که " به سیم آخر " بزنند و آن را سرنگون کنند. اما هیچ کدام از این اتفاقات تا زمانی که مردم وارد میدان نشوند امکان وقوع پیدا نخواهند کرد. از این زاویه است که "اصلاحطلب بودن" و "برانداز نبودن" رهبران جنبش سبز اهمیت پیدا میکند. چرا که تجربه ۳۰ سال گذشته ثابت کرده است مردم امکان یا تمایل پاسخ مثبت دادن به فراخوانهای رهبران "برانداز" را ندارند. چرا که اگر غیر از این بود در این ۳۰ سال باید شاهد چندین فراخوان و تظاهرات از سوی این طیفهای سیاسی میبودیم. اما در سال ۸۸ مشاهده کردیم که مواضع اصلاح طلبانه موسوی و کروبی، آنچنان امکان حضور برای مردم فراهم کرد، که حکومت را تا مرز سرنگونی و فروپاشی پیش برد. این در طول تاریخ این حکومت بی سابقه بوده است. این تجربه قابل تکرار است. اما قدم اول، تلاش همه جانبه برای آزادی رهبران جنبش سبز و دیگر زندانیان سیاسی و به میدان آمدن دوباره مردم و ادامه اعتراض تا احقاق حقوق کامل ملت ایران است، تا یا با اصلاح حکومت به دموکراسی دست پیدا کنیم و یا در صورت ادامه یکه تازی و خودخواهیهای حکومت، مقاومت را تا فروپاشی کل حکومت ادامه دهیم.
tirsdag 19. februar 2013
مساله اصلاحطلب بودن یا برانداز بودن نیست، مساله تاکید بر حقوق ملت و به میدان آوردن مردم است
مدت هاست که بحث "اصلاحات" یا "براندازی" میان منتقدین و مخالفین حکومت در جریان است. این موضوع به ویژه در رابطه با کودتای انتخاباتی ۸۸ و اعتراضات مردمی در پس آن، مورد بحث و جدال بوده است و پس از اظهارات عبدالله نوری و تاکید وی بر "مدافع جمهوری اسلامی بودن" موسوی و کروبی، دوباره به موضوع روز تبدیل شده است. اما چرا این مساله از نظر نگارنده اساسی و تعیین کننده نیست؟ واقعیت این است که هیچ تغییری در شرایط سیاسی کنونی کشور صورت نمیگیرد، مگر آنکه مردم، از پیر و جوان و طبقات اجتماعی مختلف جامعه، به میدان وارد شوند و با نافرمانی مدنی، اعتصاب، تظاهرات خیابانی و و و ... حقوق خود را مطالبه و حکومت را مجبور به تن دادن به خواستهای بر حقشان کنند. در این میان دو حالت پیش میاید: یا حکومت تحت فشارهای مردمی مجبور به عقب نشینی میشود و یا با پافشاری بر مواضع خود و ادامه سرکوب مردم را وادار خواهد کرد که " به سیم آخر " بزنند و آن را سرنگون کنند. اما هیچ کدام از این اتفاقات تا زمانی که مردم وارد میدان نشوند امکان وقوع پیدا نخواهند کرد. از این زاویه است که "اصلاحطلب بودن" و "برانداز نبودن" رهبران جنبش سبز اهمیت پیدا میکند. چرا که تجربه ۳۰ سال گذشته ثابت کرده است مردم امکان یا تمایل پاسخ مثبت دادن به فراخوانهای رهبران "برانداز" را ندارند. چرا که اگر غیر از این بود در این ۳۰ سال باید شاهد چندین فراخوان و تظاهرات از سوی این طیفهای سیاسی میبودیم. اما در سال ۸۸ مشاهده کردیم که مواضع اصلاح طلبانه موسوی و کروبی، آنچنان امکان حضور برای مردم فراهم کرد، که حکومت را تا مرز سرنگونی و فروپاشی پیش برد. این در طول تاریخ این حکومت بی سابقه بوده است. این تجربه قابل تکرار است. اما قدم اول، تلاش همه جانبه برای آزادی رهبران جنبش سبز و دیگر زندانیان سیاسی و به میدان آمدن دوباره مردم و ادامه اعتراض تا احقاق حقوق کامل ملت ایران است، تا یا با اصلاح حکومت به دموکراسی دست پیدا کنیم و یا در صورت ادامه یکه تازی و خودخواهیهای حکومت، مقاومت را تا فروپاشی کل حکومت ادامه دهیم.
Abonner på:
Legg inn kommentarer (Atom)
Ingen kommentarer:
Legg inn en kommentar
Merk: Bare medlemmer av denne bloggen kan legge inn en kommentar.